ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
کمکم غـروب واقـعـه از راه میرسـید یک زن میان دشت، سراسیمه میدوید این خـیـمهها نبـود که آتش گـرفته بود آتش مـیـان سـیـنـۀ او شعـلـه میکـشید راهی نمانـده بود برایش به غیر صبر باید دل از عـزیـز سفـرکـرده میبـرید مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش قطره به قطره سرخ و غریبانه میچکید آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد بایـد حـمـاسه پشت حـمـاسه میآفـریـد |